
نظریههای زیادی در مورد خاستگاههای دین وجود دارد. گِرِگ ام. اپستاین، کشیش رشتهٔ انسانیت در دانشگاه هاروارد، اظهار میدارد که "لزوماً اکثر ادیان بزرگ دنیا مبتنی بر این اصل هستند که موجودات و نیروهای الهی میتوانند نشانهٔ عدالت در ماوراءالطبیعه باشند که در طبیعت قابل رؤیت نیستند. به عقیدهٔ انسان شناسان جان موناگان و پیتر جاست، به نظر میرسد اکثر ادیان دنیا به منزلهٔ نهضتهای تجدید حیات ظهور کردهاند، همانطور که بینش پیامبر صاحب کرامت، تصورات افراد را تحریک میکند؛ افرادیکه به دنبال پاسخ جامع تری برای مشکلات خود هستند بیش از آنکه احساس کننداعتقادات روزانه این مشکلات را بوجود آوردهاند. افراد صاحب کرامت در اکثر زمانها و مناطق دنیا ظهور یافتهاند. به نظر میرسد کلید دستیابی به موفقیت بلند مدت - و اکثر نهضتها با تأثیری تقریباً بلند مدت همراه هستند- ارتباط نسبی با پیامبرانی دارند که با ترتیب حیرت انگیز ظهور میکنند، ولی بیشتر با افزایش گروهی از حامیانی مرتبط است که میتوانند نهضتی را رسمیت بخشند. اساطیرخاستگاهادیان مختلف برای آشنایی با دین باید ابتدا با مفهوم اسطوره آشنا شد زیرا چنانچه که میدانیم بسیاری از داستانهایی که در دین عنوان میشوند مثل؛ آفرینش اولین انسان، مرگ و ... ریشه در تاریخ و اساطیر یک قوم دارند. اسطوره کلمهای معرب است که از واژه یونانی هیستوریا (historia) به معنای"جستجو، آگاهی و داستان" گرفته شده است. برای بیان مفهوم اسطوره، در زبانهای اروپایی از واژه "myth" به معنای افسانه و قصد و شرح و خبر استفاده شده است. اسطوره را باید داستان و سرگذشتی مربوط به فراسوی جهان مادی و ملموس دانست؛ که معمولاً اصل آن معلوم نیست. در اسطوره وقایع دوران اولیه آفرینش نقل میشود. به عبارت دیگر سخن از آنست که چگونه هر چیزی پدید میآید و به هستی خود ادامه میدهد؟ این دقیقاً یک سوال فلسفی است اما اسطورهها و افسانهها به این سوال از طریق تخیلات پاسخ میدهند نه از روی منطق. شخصیتهای اسطوره را موجودات مافوق طبیعی (خدایان) تشکیل میدهند و همواره هالهای از تقدس؛ قهرمانان مثبت آنرا فراگرفته است. اسطوره نماد دوران پیش از دانش و نماد و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم و ملتی، معرف تحول شکل زندگی، دگرکونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع اسطوره نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالارونده ذهن بشر است. اساطیر روایتی است که از طبیعت و ذهن انسانهای نخستین ریشه میگیرد و برآمدهٔ رابطه دوسویه این دوست. ناگفته نگذریم که اسطوره ریشه تاریخی دارد. یعنی اگر از دید ساختاری به اسطورههای جوامع مختلف نگاه کنیم یک چیزهایی از آن جوامع را در روزگاران دور منعکس میکند. در آیینهایی انسان از گیاه خلق میشود؛ مثلاً در اوستا، انسانهای اولیه دو گیاه بودند به نامهای مشیا و مشیانه؛ این اسطوره مخصوص زمانی است که انسان کشاورزی را می شناخته و در واقع رویش گیاه را میفهمدکه تخم میرود زیر خاک، در میآید و رویش پیدا میشود و گیاهان ایجاد میشوند. بنابراین فکر میکند تشکیل انسان هم در آغاز مثل گیاه بوده است. در آیینهایی انسان از گل ساخته میشود مثلاً در اساطیر مصر باستان حتی یکی از خدایان، آدم را از گل درست میکند و میبرد در کوره خورشید میپزد و آدم را بوجود میآورد؛ یعنی در واقع سفالگری. یعنی این اسطوره مخصوص دوره سفالگری است. پس یک اسطوره برای دوره کشاورزی است و یکی برای سفالگری. این معنای تاریخی دارد. دیگر اینکه اسطوره روی هوا پیدا نمیشود، اسطوره در جامعه پیدا میشود، مردمی هستند که اسطوره را خلق میکنند، بنابراین اسطوره با آن مردم ارتباط دارد. وقتی با مردم ارتباط دارد یعنی با تاریخ ارتباط دارد، با جامعه ارتباط دارد بنابراین میتوان به اسطوره معنای تاریخی داد به شرطی که لوازم آن کار در اختیار باشد مثلاً نباید اسطوره را با تاریخ امروز تصویر کرد. یک اسطوره کهن باید جای تاریخی خودش را پیدا کند. به عنوان نمونه اسطوره ضحاک در شاهنامه فردوسی دورهای را روایت میکند که زندگی اشتراکی بوده است یعنی بر همین منطقهای که اکنون ایران نامیده میشود، جوامع اشتراکی غلبه داشتهاند، بعد یواش یواش سیر تاریخی اینها را به طبقاتی شدن سوق میدهد و جمشید یا جمشید تاریخی پیدا میشود. یعنی قومی یا جمعی پیدا میشوند که به تمرکز ثروت اعتقاد دارند. فرگشت زندگی آنان را به طبقاتی شدن رسانده است. برای مطالعه کامل تر درباره موضوع ضحاک که توسط فردوسی که خود از طبقات مرفهی بعنوان دهقانان بوده و از جامعه طبقاتی سود می برده به عنوان ماردوش شناسانده شده است به متن سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی و کتاب ضحاک اثر علی حصوری مراجعه کنید.
مقاله های فارسی دانشگاه محقق همراه عکس
keywords : وب سایت دانشگاه محقق،دست نوشته دانشگاه محقق،مقاله دانشگاه محقق